ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

قرار کوچولوها

امروز بعد اظهر ماهرخ و النا با هم قرار داشتن   قرارمون تو سازمان محل کار باباها بود رفتیم و دردونه هایی که سال پیش خیلی کوچولو بودن امسال مثل خانمای محترم خیلی شیک همو دیدن با هم بازی کل کل و ... داشتن خیلی دوست دارم این طور ملاقاتا ادامه داشته باشه و تعدادمون بیشتر انشاالله البته از ثنای عزیز هم دعوت کردیم که بیان ام ایشون تو مراسم خواستگاری بودن و نشد که باشن ثنا جون امیدوارم تو برنامه های بعدی ببینیمت عزیزم   ...
5 شهريور 1392

بازی 34

آموزش مفاهیم:   کارتهای دید اموز دسته بندی های متفاوتی دارن که سری مفاهیم نظر منو جلب کرد و بنظر من هر کدوم از کارتهای سری مفاهیم، تو خودش یه بازی جدید داره منم میخوام هر چند وقت یکی از مفاهیم تو بازی به دخترم یاد بدم   این بازی به هیچ وسیله ای نیاز نداره یه مامان میخاد یه نی نی نهایتش یه پتو هی میریم زیر پتو و بلند میگیم تااااااااااااااااریک یهو ماهرخ پتو ر برمیداره و میگیم روووووووووشن با این بازی ماهرخ تفاوت شب و روز بهتر میفهمه تازگی منم سعی میکنم لامپ کمتری روشن کنم که شبا خونه از روز روشن تر نشه و دخترم ساعات شب و روز قاطی نکنه امشب فقط یه لامپ روشن بود و ماهرخ هی میگف...
5 شهريور 1392

جمله وار2

من میخوام برم مددسه   مامان بیا مامان پاشوووووووووووو (با بی تفاوتی من) مامان بیییا کاردارم پاشو ایججا خیابون دوسه مننه تبلوو تبللو تبللو مومارک بیا شما ر فوت کن اینجوری گلط =اینطوری غلطه آرمین دوسته مننه  مخام برم پیشش ماما دعوا میتنه
5 شهريور 1392

بازی 33

سلام و صد سلام   سلام به روزای نسبتا گرم تابستون که دیگه داره بارش میبنده و میره و فصل ماهرخ من شروع میشه فصل برگ ریزون و خش خش برگا امروز یه بازی از بازی های مونتسوری با ماهرخ انجام دادم خوششان آمد اما برای دخترک ظریف انگشت مان یکم به گمانم زود بود بازی با قطره چکان طوری که با قطره چکان باید آب ر از لیوانی به لیوان دیگر منتقل میکرد اما این قانون که باید دم قطره چکان ر بفشارد که بتواند اب را در خود کشد  متوجه نمیشد  مدام دم دمک قطره چکان را میفشاااااااااااارد اما گهگاه موفق میشد   تا اینکه من تسلیم شدم و با قیفبه کمک دخترک شتابیدم و ازش خواستم با قیف این جابجای...
4 شهريور 1392

شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر خدا

      دیروز هم جز روزای خوب من و دخترم بود اما چیزایی شنیدم که خیلی متحول شدم خواستم یه پست فقط واسه تشکر از خدا  واسه همه ی نعمتایی که به من داده و کمتر قدر  میدونم  بزارم شکر واسه هر بار نفس کشیدن دخترم واسه هر قدم راه رفتن هر بار شنیدن و سلامت دخترم سلامت خونوادم همسرم و در نهایت خودم و ارزو میکنم این سلامتی و روزایی که قدر نمیدونم،  پایدار باشه که هر بد و هر بدتر ،تو کمتر از یه میلیمتری ماست و شکر خدای مهربون که این یه میلیمتر نا بحال به اندازه ی کیلومترها از ما دور بودن و امیدوارم  همچنان دور باشن به لطف خدا خدا جون میدونم نمازم...
3 شهريور 1392

مختصات دنیامون

    وقتی بچه تر بودم با خودم فکر میکردم خوب اینا به چه درد میخوره ریاضی دیگه از کجای دنیا اومد که توش ادم از مختصات خطی سردراره وقتی نشستای اقای سلطانی میخوندم : (به همه توصیه میکنم نشستای آقای سلطانی با عنوان کودک متعادل بخونین که بنظر من انسان متعادل میشه) ادامه مطلب لطفا ما گفتيم رشد يك تغيير است ، يك حركت است از مبدأبه مقصد . مبدأ رشد در همه موجودات يكي است و نوك مخروط است ، مقصد رشد بي نهايت است و دهانة مخروط است . اگر در ميان مخروط يك محور عمودي فرض كنيم ، اين محور كه از زمين شروع مي شود و به سمت بي نهايت بالا ميرود جهت حركت را نشان ميدهد . رشد حول اين محور صورت مي گيرد . مرحله نب...
3 شهريور 1392

بازی 32

روزگار بر همه خوش باشد   امروز با دخترکمان در دامان طبیعت ساعاتی گذرانیدیم به شادی و شادمانی لحضه ای کنا رود نشستیم و بر گذر آب که همچون ثانیه های عمر جاری بود سنگ انداختیم و غم از دل دور کردیم گرمای درون را به سردی اب سپردیم و دل با خنکای رود روان شاد نمودیم از رودمان سنگ های زیبا چیدیم و چیدیم از درختی که بر ما سایه افکنده بود به منزله تشکر برگ چیدیم و خود میدانم که بد کردیم اما خواستیم  فراغتی برای اوقات کودکمان باشد چوب های کوچک هم از کناری چیدیم و دست به کار شدیم قرار شد برای اقای پدر نقاشی اماده کنیم و او به تخت خواب محل کارش بزند و هر دم یادمان باشد د...
1 شهريور 1392

یه روز از همون روزا

آدمیزاد دیگه! یه روز از دنیا گریزون ناله کنان  پست میزاره یه روز روی خوش دنیا ر میبینه و بازم گله از روزی که با ناراحتی گذشت میکنه که!!! ای واااااااااااااااااااااااااای بر من ،حیف اون روز نبود که به من بد گذشت حیف اون روز با اون همه لطف که نادیده گرفتی اما گذشت و از دست رفت به امید روزایی که بیشتر قدر لحظه ها ر بدونیم و اما از روزی که به ما خوش گذشت امروز با دختری و آقای همسر رفتیم بیرون ماهرخ کلی اب بازی کرد چشش که به آب میوفته نمیتونه خودش کنترل کنه هر طور شده خودش میرسونه به آب     دخترکمان بر فراز سنگها فقط برای اثبات وجود خون سنگ نوردی در رگهایش امروز ب...
1 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد